کاظم موسوی بجنوردی مینویسد:
«اخیراً در گروههای اجتماعی مسائلی مربوط به اخلاق جوانان مطرح شده که انگیزهای شد برای نوشتن این یادداشت. پیشنهاد من به وزیر محترم آموزش و پرورش این است که ترتیبی داده شود تا اخلاق بدون هیچگونه پسوند و پیشوندی و فقط اخلاق، صرفاً به دلیل خوب و پرثمر بودن از کودکستان تا دانشگاه تدریس شود و برنامه دقیقی از سوی اتاق فکر یا اندیشکدهای که به همین منظور تشکیل میشود فراهم گردد. مثلاً معلم در کلاس اول ابتدایی با کودکان به بحث و گفتوگو بنشیند و بپرسد که بچهها شرف یعنی چه، شرف چه معنایی دارد، آدم باشرف کیست و آدم بیشرف کیست. اگر روی همین کلمه چند ماه آقا یا خانم معلم بچهها را به تفکر وا دارد و آنان را برانگیزاند که در بحث شرکت کنند و نشاط و علاقهای در کلاس پدید آورد که هر بچهای بدون ترس و خجالت این شهامت را پیدا کند که دست خود را به نشانۀ اینکه سخنی دارد بالا بگیرد، و چنان شوری در کلاس به وجود آید که همه بچهها یکی دو ماه در اطراف این مفهوم که شرف چیست و بیشرف کیست بحث و گفتوگو کنند، مسلماً معنای شرف چیست و بیشرف کیست در اعماق وجودشان رسوخ خواهد کرد ومیتوان این امید را داشت که در رفتار و گفتارشان ملکه گردد.
دیگر مفاهیم اخلاقی را نیز به همین ترتیب و با چنین روشی میتوان به بچهها آموخت که بدانند راستگویی و وطنخواهی و وفاداری، و دفاع از میهن و دلسوزی نسبت به همنوعان و غمخوارگی نسبت به فروافتادگان و افراد و خانوادههای پریشان و وفای به عهد و امانتداری و التزام به همبستگی خانوادگی و احترام به مادر و پدر و اطاعت از آنان و احترام به بزرگترها و ادب در گفتار و رفتار و پاکاندیشی و خیرخواهی برای دیگران و شاید صدها مفهوم دیگر که انسانها در طول تجربه زیسته خود به آن رسیدهاند و بدان انسانیت را چشیده و تجربه کردهاند. در واقع، جوامع بشری نیز براساس همین مفاهیم رفتار و کردار و پندارشان را در جهت اعتلای خود و خانواده و جامعه به کار بستهاند. در این روش، آموزش مفاهیم اخلاقی به خاطر رسیدن به بهشت یا به خاطر سفارش دین نیست و باید به بچهها آموخت که در هر کجا باشند و هر هویت و یا دینی داشته باشند بدی بد است و خوبی خوب است؛ یعنی در هر حال حُسن براساس حکم عقل پسندیده است و قبح نیز براساس حکم عقل بَد و ناپسند است.
کودکانی که بدین ترتیب ملکات نفسانی نیکی پیدا میکنند و به مفاهیم اخلاقی باور میآورند و بدانها مزین میشوند تبدیل به شخصیت نیرومند و پاکی میشوند که بهتر میتوانند دین را بپذیرند و به تعالیم آن عمل کنند. اگر به بچهای بگویند به دلیل اینکه خدا یا دین گفته دروغ بد است و دروغ گفتن حرام است، هرگز چنین بچهای نخواهد دانست که دروغ علامت ترس و ضعف و ریا و بیمایگی و بیشخصیتی است. فرد نیرومند و باشخصیت دروغ نمیگوید و باید بچهها به زشتی و قبح دروغ، بدون در نظر گرفتن اینکه دین یا خدا گفته است، پی ببرند و عمیقاً در آنان ملکه گردد و بدون ترس و طمع، راستگویی را روش خود در زندگی قرار دهند. تأمین منابع ملی و رسیدن به مواهب وحدت ملی نیز در همین است، زیرا کودکانی که بدین منوال تربیت شوند تبدیل به افرادی متعهد، مسئولیتپذیر، پاسخگو، قوی و محکم خواهند شد و چنانچه این روش در سراسر کشور تعمیم یابد، چنان ملت نیرومندی به وجود خواهد آمد که هیچ دشمنی قادر به شکست آن نیست و جاودانه به پویش تکاملی خود ادامه خواهد داد و قطعاً دینمدارانی بدون ریا و تزویر خواهند شد.» (با اندکی ویرایش، به نقل از سایت دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)
یادداشتها:
ـ سایت دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (دسترسی در 1399/2/30)
ـ یادداشت مرتبط:
آیا در پرورش فرزندان و کودکان، توجیه رفتار به انگیزههای دینی کافی است؟